رضا پس از دو سال نامزدي با رويا و بعد از مدت ها بيكاري، در روزنامه اي مشغول به كار مي شود و با خوش حالي با رويا تماس مي گيرد تا قرار عروسي را بگذارند، اما رويا با او برخورد سردي مي كند، چون تحت تأثير حرف هاي مادرش با جواني پول دار به نام مسعود كه در دنياي مد فعاليت دارد نامزد كرده و مي خواهد با او به شمال برود....
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !